سهم عوام و خواص در وقایعی نظیر شهادت حضرت مسلم

نقش خواص و عوام در شهادت حضرت مسلم

نقش عوام و خواص در وقایعی نظیر شهادت حضرت مسلم

راننده‏ كمپرسى جزو «خواص»، ولى روحانى و پيش‏نماز محترم جزو «عوام»! مثلًا آن روحانى مى ‏گفت: «چرا وقتى اسم پيغمبر مى ‏آيد يك صلوات مى‏ فرستيد، ولى اسم «آقا» كه مى ‏آيد، سه صلوات مى ‏فرستيد؟!» نمى‏ فهميد. راننده به او جواب مى ‏داد: «روزى كه ديگر مبارزه ‏اى نداشته باشيم؛ اسلام بر همه جا فائق شود؛ انقلاب پيروز شود؛ ما نه تنها سه صلوات، كه يك صلوات هم نمى ‏فرستيم! امروز اين سه صلوات، مبارزه است!» راننده مى ‏فهميد، روحانى نمى‏ فهميد!

اين را مثال زدم تا بدانيد «خواص» كه مى‏ گوييم، معنايش صاحب لباسِ خاصى نيست. ممكن است مرد باشد، ممكن است زن باشد. ممكن است تحصيل ‏كرده باشد، ممكن است تحصيل نكرده باشد. ممكن است ثروتمند باشد، ممكن است فقير باشد. ممكن است انسانى باشد كه در دستگاه ‏هاى دولتى خدمت مى ‏كند، ممكن است جزو مخالفين دستگاه‏ هاى دولتىِ طاغوت باشد. «خواص» كه مى‏ گوييم- از خوب و بدش- (خواص را هم باز تقسيم خواهيم كرد) يعنى كسانى كه وقتى عملى انجام مى ‏دهند، موضع‏ گيرى‏ اى مى ‏كنند و راهى انتخاب مى ‏كنند، از روى فكر و تحليل است. مى ‏فهمند و تصميم مى‏ گيرند و عمل مى ‏كنند. اين‏ها خواصند. نقطه‏ مقابلش هم عوام است. عوام يعنى كسانى كه وقتى جوّ به سمتى مى ‏رود، آن‏ها هم دنبالش مى‏ روند و تحليلى ندارند. يك‏ وقت مردم مى‏ گويند «زنده باد!» اين هم نگاه مى ‏كند، مى ‏گويد «زنده باد!» يك‏ وقت مردم مى ‏گويند «مرده باد!» نگاه مى ‏كند، مى‏ گويد «مرده باد!» يك‏ وقت جوّ اين طور است؛ اينجا مى ‏آيد. يك‏ وقت جو آن طور است؛ آنجا مى ‏رود! يك‏ وقت- فرض بفرماييد- حضرت‏ «مسلم‏» وارد كوفه مى ‏شود. مى ‏گويند: «پسر عموى امام حسين عليه ‏السّلام آمد. خاندان بنى هاشم آمدند. برويم. اين‏ها مى ‏خواهند قيام كنند، مى ‏خواهند خروج كنند» و چه و چه. تحريك مى ‏شود، مى ‏رود دوروبَرِ حضرت‏ مسلم‏؛ مى ‏شوند هجده هزار بيعت ‏كننده با مسلم! پنج، شش ساعت بعد، رؤساى قبايل به كوفه مى ‏آيند؛ به مردم مى ‏گويند: «چه كار مى ‏كنيد؟! با چه كسى مى‏ جنگيد؟! از چه كسى دفاع مى ‏كنيد؟! پدرتان را در مى ‏آورند!» اين‏ها دور و بر مسلم را خالى مى ‏كنند و به خانه ‏هايشان برمى ‏گردند.

بعد كه سربازان ابن زياد دور خانه‏ «طوعه» را مى ‏گيرند تا مسلم را دستگير كنند، همين ‏ها از خانه‏ هايشان بيرون مى ‏آيند و عليه مسلم مى ‏جنگند! هرچه مى ‏كنند، از روى فكر و تشخيص و تحليل درست نيست. هرطور كه جوّ ايجاب كرد، حركت مى‏ كنند. اين‏ها عوامند. بنابراين، در هر جامعه، خواصى داريم و عوامى. فعلًا «عوام» را بگذاريم كنار و سراغ «خواص» برويم.

«خواص»، طبعاً دو جبهه ‏اند: خواصِ جبهه‏ حق و خواص جبهه‏ باطل. عدّه‏ اى اهل فكر و فرهنگ و معرفتند و براى جبهه‏ حق كار مى ‏كنند. فهميده‏ اند حق با كدام جبهه است. حق را شناخته ‏اند و براساس تشخيص خود، براى آن، كار و حركت مى‏ كنند. اين‏ها يك دسته ‏اند. يك دسته هم نقطه‏ مقابل حق و ضد حقّند. اگر باز به صدر اسلام برگرديم، بايد اين طور بگوييم كه «عدّه‏ اى اصحاب امير المؤمنين و امام حسين، عليهماالسّلام هستند و طرف‏دار بنى‏ هاشمند. عدّه ‏اى ديگر هم اصحاب معاويه و طرف‏دار بنى‏ اميّه ‏اند.» بين طرف‏داران بنى اميّه هم، افراد بافكر، عاقل و زرنگ بودند. آن‏ها هم جزو خواصند.

پس «خواصِ» يك جامعه، به دو گروهِ «خواصِ طرف‏دار حق» و «خواصِ طرف‏دار باطل» تقسيم مى ‏شوند. شما از خواص طرف‏دار باطل چه توقّع داريد؟ بديهى است توقّع اين است كه بنشينند عليه حق و عليه شما برنامه ‏ريزى كنند. لذا بايد با آن‏ها بجنگيد. با خواص طرف‏دار باطل بايد جنگيد. اينكه ترديد ندارد.

همين‏ طور كه براى شما صحبت مى ‏كنم، پيش خودتان حساب كنيد و ببينيد كجاييد؟ اينكه مى‏ گوييم سررشته‏ مطلب، سپرده به دست ذهن؛ يعنى تاريخ را با قصّه اشتباه نكنيم. تاريخ يعنى شرح حال ما، در صحنه ‏اى ديگر.

بيانات رهبر معظم انقلاب در جمع فرماندهان لشكر 27 محمّد رسول اللّه (ص)

20/ 03/ 1375

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 × چهار =